باز هم سپهر و جيش و پي پي
سپهر گوشه اتاق ايستاده و قيافه غمزده اي به خودش گرفته.
مامان:سپهر چي شده؟
سپهر: حرص مي خورم.
مامان: واي، چرا؟
سپهر: پي پي ام سفته!
مامان:
سپهر گاهي از رفتن به دستشوئي طفره مي رود و بابا و مامان مجبورند او را به زور دستشوئي ببرند.
بابا سپهر را به دستشوئي مي برد. سپهر يك عالمه جيش مي كند.
بابا: سپهر اينهمه جيش داشتي نمي آمدي دستشوئي.
سپهر: اين كه جيش نيست. نوشابه است.
بابا: